كيميا كيميا ، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

تولد 5 سالگی توت فرنگی کوچولوی ما

دختر گلم عزیزم قشنگم مهربونم مدتیه که وبلاگت رو به روز نکرده بودم .این مدت اتفاقای خوب زیادی افتاد که میخوام اینجا برات بنویسم.امسال شما وارد پیش دبستانی شدی و چون تصمیم گرفتیم تو محیط مدرسه باشی بعد کلی تحقیقات اخرش مدرسه پژوهشگران رو انتخاب کردیم و خدا رو شکر هم ما و هم خودت خیلی ازش راضی هستیم .شما هم خیلی مدرسه و دوستات رو دوست داری و خوبی دیگه اش اینه که هستی هم همین مدرسه اومد و حالا دو تایی با هم هستین و حسابی با هم صمیمی شدین.تولد 5 سالگیت هم خیلی عالی و با حضور دوستای گلمون برگزار شد که خاطره خوبی برامون موند .این اخرین جشن تو خونه بود چون بعدش افتادیم تو پروژه تعویض خونه و خدا رو شکر با خواست خدا همه چیز خیلی خوب  و زود پیش رف...
7 بهمن 1394

زمستون گذشته

عزیزدل مامان برای خودش خانومی شده و دیگه امسال قراره بره پیش دبستانی...کیمیا خانوم ما یه سالی میشه که میره یه موسسه زبان عالی به اسم رنگین کمان و من واقعا از همه لحاظ از اینجا راضی بودم ..هم اموزش هم بازی  تفریح هم بهداشت و نظافت و هم محیط شاد و دلباز ولی برای پیش دبستانی تصمیم من و باباش و البته خود کیمیا این بود که بره مدرسه ای که قراره کلاس اول هم اونجا بره...این بود که بعد پرس جو های زیاد یه مدرسه عالی نزدیک خونمون پیدا کردم که خیلی به دلم نشست....مراحل مصاحبه و ازمون هاشو قبل عید انجام دادیم و ثبت نام کردیم و خیالمون راحت شد...    
31 ارديبهشت 1394

پاییز 93

دختر قشنگم پاییز امسال هم برای من و هم برای شما خیلی جذاب تر و قشنگتر بود....دیدن ریزش برگا و تغییر رنگشون بیشتر از قبل توجهت رو به خودش جلب میکرد و ازش لذت میبردی... الان حدود شیش ماهیی هست که کلاس زبانت رو عوض کردیم و میری به رنگین کمان ...اینجا رو خیلی بیشتر دوست داری و دوستای جدید هم پیدا کردی که میای برام ازشون تعریف میکنی...صبحا خودم میبرمت و اغلب خودم یا بابا میایم دنبالت ولی اونقدر عادت کردی که همش با من بری و  بیای که وقتایی که بابا میتونه ببرتت با غر غر  و گریه میری و دلت میخواد که بازم من ببرمت... این روزا علاقت به عروسک و عروسک بازی حتی از قبلم بیشتر شده ... موسسه رنگین کمان یه قانونی برای بچه ها داره که هر وقت...
11 آذر 1393

تولد دورای کوچولوی 4 ساله ما

دختر قشنگتر از گلم بالاخره وثت مناسبی پیدا کردم که بیام و از تولد چهارسالگیت برات بنویسم..امسال با مشورت خودت و علاقه زیادی که به کارتون دورا داشتی تصمیم گرفتیم برات یه تولد دورایی بگیریم ...البته امسال مدلش رو عوض کردم و تصمیم گرفتم که تولد اصلی رو تو کلاس زبان شکوه اندیشه برات بگیرم و تو خونه هم جشن سه نفری بگیریم و عکس بگیریم...از چند ماه قبل تدارکات تولد دورایی رو با دوست خوبم نازی جون انجام دادیم و تصمیم گرفتیم که با مامان هستی تزیینات تولد رو مشترکا استفاده کنیم...لباستون رو هم مامان بزرگ مهربون هستی جون زحمت کشیدن که واقعا زیبا بود و بهتون خیلی می اومد... برای تولدت خیلی خوشحال بودی و شبانه روز انتظار روزش رو میکشیدی ...برای روز تو...
31 مرداد 1393

روز مادر و جشن خانه زبان کیمیا برای مامانای مهربون

روز مادر امسال برای دختر کوچولوی ما مفهوم بیشتری داشت...دخترک ناز و دوست داشتنی ما به اتفاق دوستاش و معلم مهربونش میس شوکا شعری رو به انگلیسی اماده کرده بودن تا در روز جشن برای مامانا بخونن و دختر ما هم حسابی ذوقش رو داشت و هر روز این شعر رو تو خونه میخوند و تکرار میکرد و میگفت مامان برای شما میخونما.. خلاصه روز جشن به اتفاق هم حاضر شدیم و رفتیم به کلاستون ....حسابی شلوغ بود ولی خیلی خوش گذشت...عمو موسیقی با میکی موس برامون برنامه اجرا کردن  وشما هم با دوستات شعرتون رو برای مامانا خوندین...دختر نازم به وجودت افتخار میکنم و تو کلاس اشک شوق بود که تو چشمام جمع میشد....به خاطر بالیدنت و به خاطر شکوفاییت که بینهایت از این بابت خوشحالم... ...
7 ارديبهشت 1393

شروع سال جدید و خانواده کوچیک ما

عزیز دلم نمیدونم چرا مدتیه وقت نمیکنم بیام و تو وبلاگت از روزانه هامون بنویسم ..سال 92 با همه خوبی ها و بدی هاش تموم شد و رفت و حالا وارد سال جدید شدیم ...امسال برامون خیلی خوب و زیبا آغاز شد و شما هم که امسال سه سالگیت رو پشت سر میذاری و وارد چهارمین سال زندگیت میشی خیلی خیلی خانوم تر و شیطونتر شدی و درست مثل یه گوله انرژی شدی که دیگه ظهرا هم از خوابیدن در میری و همش و همش دلت بازی میخواد و به قولی از بازی سیرمونی نداری...تو تعطیلات عید هم حسابی بهت خوش گذشت و انگار امسال بیشتر مفهوم عید رو میفهمیدی و ازش لذت میبردی...به خصوص از دید و بازدید ها و از عیدی هایی که میگرفتی...هر روز امار جاهایی رو که رفتیم و نرفتیم رو میگرفتی و ازمون میخواستی ک...
29 فروردين 1393

روزهای سرد زمستونی و خونه گرم و دوست داشتنی ما

عزیز دل مامان ،نفسم ، وجودم و همه زندگی ام این روزهایی که به سرعت میگذره و گل قشنگ زندگیمون رو به چهار سالگی نزدیک میکنه اونقدر شیرینه و دلچسب که حد نداره...این روزا تازه میفهمم که چرا سه سالگی مرزه برای خیلی چیزا و شما چقدر تغییر کردی و چقدر بزرگتر و عاقلتر و شیرین زبون تر شدی و روزی نیست که با حرفای قلمبه سلمبه و کارای بامزه ات ما رو به خنده نندازی ... عزیزم این روزای سرد زمستونی خونه کوچیک ما پر از عشق و صفا و صمیمیته و با بودن تو و نفس های گرمت در کنار من و بابایی خیلی خیلی لذت بخش و رویایی...گاهی باورم نمیشه که خدای بزرگ منو لایق این کرد که با بودن تو حس قشنگ مادر بودن رو درک کنم و لذت ببرم... این روزا هیچ از اینکه کارم رو رها کرد...
1 فروردين 1393

آخرین ماه پاییز امسال و یه عالمه دلتنگی

پاییز امسال هم به سرعت سپری شد و داریم وارد اخرین فصل امسال میشیم خانوم کوچولوی ما دیگه برای خودش کلی بزرگ شده و روز به روز عسل تر  وشیرین زبون تر میشه و خوردنی تر از قبل...اونقدر برای من و باباش دلبری میکنه که گاهی میخوام درسته قورتش بدم... عزیز دل مامان ،نفسم،عسلم،امیدم،زندگی ام چند وقتیه نرسیدم برات بنویسم ...مامان یه مدتی درگیر دکتر رفتن بود که با اینکه میخواستم ازت پنهونش کنم ولی کاملا بو برده بودی و بعدش هم که مامان یه عمل کوچولو داشت و بازم نشد که کامل ازت مخفی کنم و تازه فهمیدم که دخترم چقدر احساساتی،صبور و عاقل شده ....چقدر قشنگ با این ماجرا کنار اومدی و با اینکه برات سخت بود ولی ذره ای خودتو بقیه رو اذیت نکردی ....خلاصه ...
27 آذر 1392

روز کودک سال 92 و دخمل کوچولوی ما

امروز 16 مهر ماهه و روز جهانی کودک..کودکم این روزهای ناب کودکی ات را دوست دارم و با تو شادم و میخندم ...امیدوارم روزای کودکانه ات همیشه همینطور شاد و ناب و دوست داشتنی باشه درست مثل خودت و قلبت و روحت مملو از شادی و ارامش وارد دوران های بعدی زندگی ات بشه عزیز دلم...دوست دارم قد همه خوبی ها و مهربونی هات که بهم انگیزه و امید زندگی و شادی میده دخترکم... روزی که هیچ وقت یادم نمیره روزی بود که مامان یه کم بیحوصله بود و شما اینو فهمیدی و دایم دور و برم میچرخیدی و میگفتی مامان دوست دارم..مامان غصه نخور...مامان جونم چرا ناراحتی؟مامان بوست کردم خوب بشی....و هزاران محبت دیگه که نثارم کردی و منم غرق لذت از داشتنت... لغت های بامزه ای که به کار میبر...
16 مهر 1392