كيميا كيميا ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

شروع سال جدید و خانواده کوچیک ما

1393/1/29 22:55
نویسنده : مامان لیلا
946 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم نمیدونم چرا مدتیه وقت نمیکنم بیام و تو وبلاگت از روزانه هامون بنویسم ..سال 92 با همه خوبی ها و بدی هاش تموم شد و رفت و حالا وارد سال جدید شدیم ...امسال برامون خیلی خوب و زیبا آغاز شد و شما هم که امسال سه سالگیت رو پشت سر میذاری و وارد چهارمین سال زندگیت میشی خیلی خیلی خانوم تر و شیطونتر شدی و درست مثل یه گوله انرژی شدی که دیگه ظهرا هم از خوابیدن در میری و همش و همش دلت بازی میخواد و به قولی از بازی سیرمونی نداری...تو تعطیلات عید هم حسابی بهت خوش گذشت و انگار امسال بیشتر مفهوم عید رو میفهمیدی و ازش لذت میبردی...به خصوص از دید و بازدید ها و از عیدی هایی که میگرفتی...هر روز امار جاهایی رو که رفتیم و نرفتیم رو میگرفتی و ازمون میخواستی که مثلا دو جا یا سه جا برای بازدید بریم...

تو این روزا از بازی تو پارک و فضاهای بازی سرپوشیده هم بی نصیب نبودی و یه روزش رو هم رفتیم بولینگ عبدو که حسابی نونوارش کرده بودن و چون تو عید رفتیم خیلی خلوت بود و حسابی بازی کردی...

تو عید خیلی دلتنگ کلاس زبان و دوستات بودی که من از این بابت خوشحال شدم...چرا که نسبت به دوسال پیش خیلی خیلی اجتماعی تر شدی و این از اثرات کلاس هاییه که بردمت و الان دیگه با علاقه تمام دوست داری هر روز بری...تو کلاس هم خیلی شیطونتر و سرزبون دار شدی به طوری که معلم تون هم که اسمش میس شوکا هستش از دست شیطنت هاتون تو کلاس شاکی بود ...پیشرفت ات تو یادگیری زبان هم خیلی خیلی چشمگیره و حالا که بعد دوسال به این خوبی به انگلیسی حرف میزنی تمام خستگی هام در میره و از این بابت خیلی خوشحالم..

ماه های میلادی رو خیلی خوب و سریع یاد گرفتی و وتو خونه دایم تکرار میکنی....و اعداد رو هم تا 100 بلدی و صدک هارو هم میشمری..

شبا تو خونه با بابا هم خیلی بازی میکنی و یکی از بازی های مورد علاقت با بابا هواپیما بازیه که رو دوش بابا میشینی و دستاتو بازی میکنی و بابا تند تو خونه میدویه و شما هواپیما میشی و از این کار اونقدر لذت میبری که غش عش خنده هات تو خونه میپیچه و منو بابا از شاد بودنت لذت میبریم...

نوسانات احساسیت هم خیلی بالاست و در اوج خنده ممکنه گریه کنی یا برعکس در اوج گریه بزنی زیر خنده و کلا گریه یادت بره!!

جدیدا به عکس هم علاقمند شدی و ژست های خیلی بامزه ای برای عکس میگیری و برای گرفتن عکس همکاری میکنی...

موهات هم خیلی بلند تر شده و از این بابت خیلی خوشحالی و همش میپرسی مامان موهام تا کجام اومده؟اندازه ملیسا شده؟

ملیسا دوست صمیمی ات تو کلاستونه که موهاش تا کمرشه و شما هم همش دوست داری مثل اون بشه موهات...ملیسا خیلی خیلی شما رو دوست داره  و همش میخواد باهات باشه و بازی کنین...هی هم میگه کیمیا چقدر مهربونی...به بهانه های مختلف هم برات کادو میخره..ما هم به جبرانش یه بار براش ساعت مچی خریدیم که خیلی خوشحال شده بود...

بعد تموم شدن کلاستون هم تو حیاط کلاس کلی با هم بازی و شیطنت میکنین و حاضر نمیشین که بریم خونه

اینم چند تا عکس بهارانه امسال دخمل ما

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان سورنا
2 اردیبهشت 93 18:08
به به بالاخره این وبلاگ بروز شد....چقدر کیمیا بزرگ تر شده تو عکسها و ماشالله کلی قد کشیده...موهاشم خیلی بلند شده و خیلی بامزه است که دوست داره اندازه موهای ملیسا بشه.....چقدر هم عالی که این همه تو زبان پیشرفت کرده و تونستی نتیجه زحماتت رو ببینی....ببوسش ممنونم دوست خوبم...اره دیگه وروجک حسابی ذوق بلند شدن موهاشو داره...
مامان بیتا
3 اردیبهشت 93 8:17
آفرین به کیمیای مهربون که توی زبان اینهمه پیشرفت کرده. انشالا که امسال براتون سال خیلی خوبی باشه... عکسا هم خیلی خوشگل بودن خصوصا اونی که با همکلاسی هات گرفتی. راستی اون آقایی که روی نیمکت کنارت نشسته کیه؟ مرسی دوست خوب و مهربونم..امسال برای شما هم سال خیلی خوبی باشه دوستم... برای عکسا هم لطف داری...اون اقاهه هم مهندس ساعی موسس و طراح پارک ساعی هستش...
مامان هستي
11 مرداد 93 11:36
كيميا جون آفرين به تو كه اينقدر تو زبان انگليسي پيشرفت كردي ، ژستهات هم موقع عكاسي خيلي نازه نوسان احساسيت هم عين هستيه مرسی خاله جون مهربون...جونم هستی ...وروجکا کاراشون عین همه