2 سال و 5 ماهگی کیمیا و خداحافظی با پوشک

عزیز دل مامان ,دختر قشنگم این روزا که 29 ماهگی رو پشت سر گذاشتی و وارد سی امین ماه زندگیت شدی مامان تصمیم گرفت همه حساسیت هاشو کناربذاره و شما رو کمک کنه تا پوشک رو کنار بذاری و راحت بشی عزیزم...

روز اول و دوم بازت  گذاشتم تا مفهمومش رو درک کنی و حتی از شورت آموزشی هات هم استفاده نکردم...کارمون در اومده بود و یه ربع یه بار باید میبردمت دستشویی...شما هم گاهی شیطنت ات گل میکرد و نمی اومدی و هر بار با کلی کتاب و اسباب بازی میرفتیم اون تو و کتاب میخوندیم و بازی میکردیم تا شما جیش کنی...اون دو روز یه کم آبیاری داشتیم که خوشبختانه رو فرشا نبود ...بیشتر میبردمت تو آشپزخونه پیش خودم که اگه اتفاقی هم افتاد بتونم راحت بشورم ...

یکی دو بار که تو شلوارت جیش کردی بدو بدو اومدی پیش من و گفتی مامان جیش کردم اونجا....منم بهت گفتم مامانی ببین پوشک نداری ...باید جیشتو به مامان بگی و بریم تو حموم یا دستشویی جیش کنی...دیدی حالا شلوار قشنگت خیس شد...

خلاصه دو روز رو اینطوری سپری کردیم و منم کمی ناامید شده بودم...چون روز دوم حتی بعد جیش کردن هم نمی اومدی به من بگی و من باید خودم میفهمیدم ....

تا اینکه روز جمعه که سومین رو پروژ مون بود قرار بود ناهار بریم خونه بابا جون و مامان جون (بابا و مامان بابایی)منم برای اینکه نه به شما و نه به خودم استرس وارد نکنم پوشک برات بستم و پیش خودم گفتم ادامه کار رو میذارم برای وقتی برگشتیم خونه...اونجا که رسیدیم یه ساعتی گذشته بود و داشتی بازی میکردی که یه دفعه گفتی مامان جیش تردم..منم بدو بدو بردمت دستشویی و درکمال ناباوری دیدم که پوشکت خشکه و رفتیم دستشویی و اونجا جیش کردی...منم حسابی ذوق زده شدم...کلی هم تشویقت کردم خوشگل مامان...

درست از همون موقع به بعد دیگه همش با مامان همکاری میکنی و هر بار جیشتو میگی اما اکثرا لب مرزی...یعنی داره میریزه میگی و بعضی وقتا یه نم کوچولو میزنه...اما من حسابی خوشحالم و اصلا فکرشم نمیکردم که به این راحتی از پوشک بگیرمت...

الانم خدا رو شکر روز به روز آستانه تحملت بالاتر میره ...

کوچولوی خوشگل مامان برات خوشحالم که روز به روز مثل یه گل جلوی چشمای من باز میشی و رشد میکنی و بزرگ وبزرگتر میشی....دوست دارم قشنگم...