مسافرت به شمال با کیمیای 4 ماهه
مسافرت به شمال با کیمیای 4 ماهه خوشگل مامان در آستانه ۴ ماهگی اولین مسافرتش رو رفت و کلی بهش خوش گذشت....
علیرغم همه خوش گذشتن ها خدا خیلی بهمون رحم کرد...
قرار بود روز عید فطر با اتفاق خواهرم اینا بریم شمال....جمعه طرفای ٢ ظهر بود که راه افتادیم....همون اول راه تو اتوبان همت یه ماشین جلوی چشمون چپ کرد و ما کلی ترسیدیم...بدلیل شلوغی جاده هراز تصمیم گرفتیم از فیروز کوه بریم ....همین که وارد سهر فیروز کوه شدیم یه ماشین از پشت سر چنان زد بهمون که از جا پریدیم....کیمیا تو کریرش خواب بود ....منم وحشت زده از اینکه چه اتفاقی افتاد سراسیمه بعلش کردم ....بیدار شده بود اما می خندید....طفلک نفهمیده بود چی شده ....منم بوسش می کردمو و به خودم چسبونده بودمش.....صفلک تعجب کرده بود....خدا خیلی بهمون رحم کرد....دقیقا به طرفی خورده بود که کیمیا رو خوابونده بودیم....راننده یه خانوم بود که خودش هم به شدت شوکه شده بود....به شدت از دستش عصبانی شدیم.....هی می گفت ببخشید....خلاصه یه ١ ساعتی اونجا معطل شدیم و ماشین قشنگمون که یک سال ار عمرش نمیگذشت خسابی داعون شد...البته فدای سرمون....اگه اتفاقی برای کیمیا می افتاد چی میشد؟خدا رو شکر که شیشه خورد نشد وگرنه همش میریخت رو سر و صورتمون....خلاصه بعد کلی ماجرا رسیدیم شمال ....
در کل خیلی خوش گذشت ....کیمیا هم کلی کیف می کرد و براش تازگی داشت....
دخملم خیلی شیرین شده و خوردنی....زبونش باز شده بود و کلی صدادار خندید....انگار اب و هواش عوض شده بود ....کلی تو این چند روز پیشرفت کرد...تو کالسکه میگذاشتیمش و ورفتیم قدم میزدیم....وروجک صداش در نمیومد ....دور و برش رو نگاه می کرد....
هوا هم که فوق العاده بود ....دو روز اول خنک و بارونی و دو روز آخر هم افتابی اما خنک...
خیلی بهمون خوش گذشت و اولین مسافرتمون با کیمیا کلی برامون خاطره شد....
راستی ار پیشرفت های دخمل نازم بگم ....این روزا حسابی سعی می کنه تا غلت بزنه....تا نیمه راه میره و برمی گرده....اما دیشب ٢۶ شهریور درست در استانه ۴ ماهگیش موفق شد غلت بزنه....وروجکم سرش رو هم بالا نگه میداره و دور و برش رو نگاه می کنه....خلاصه خیلی نمکی و خوردنی شده....
امروز هم واکسن زده و بیحال شده...قربونش برم که بیحاله و پاش هم درد می کنه....فداش بشم من...
